ما انسانها چنان در زندگی خود غرق می شویم که به روش های روزمره خود عادت می کنیم که بسیاری از ایرادات و مشکلات خود را نمی بینیم و اگر کسی به ما در این ارتباط صحبت کند سریع سیستم انکار ما فعال می شود چون پذیرفتن و درک آن برای ما دردآور است. ما به طریقی به روش و سبک و سیاق زندگی خود عادت کرده ایم و از آنجا که این نوع زندگی به ما جواب داده است حاضر به هیچ گونه تغییری نیستیم چون تغییر کردن نیاز به مسئولیت پذیری و دنبال راهکاری برای تغییر است.
باید دید چه اتفاقی افتاده است که ما برخی از مسائل و مشکلات را انکار می کنیم؟ قبل از اینکه نظریه ترنس گورسکی را در رابطه با مراتب انکار مرور کنیم انواع کلی انکار را بررسی می کنیم:
1 -انکار آشکار
2 -انکار پنهان
انکار آشکار یعنی عدم آگاهی از مشکل که معمولا به خاطر اطلاعات نادرست به وجود می آید و انکار پنهان یعنی فرد با اینکه اطلاعات درستی در رابطه با مشکل به دست می آورد سریعا به مقایسه زندگی خود و دیگران می پردازد. مثال وقتی به فردی میگویی با توجه به شواهد تو معتاد هستی. در ابتدا منکر قضیه می شود و سریعا می گوید "نه من یک معتاد نیستم" چون فکر می کند معتاد یعنی کسی که کنار خیابان می خوابد ، از زباله دانی غذا پیدا می کند و کلا مسولیت پذیر نیست. وقتی اطلاعات کاملی در خصوص ماهیت اعتیاد پیدا می کند این بار در اقدامی ناآگاهانه سریع واکنش نشان می دهد و میگوید این چه ربطی به من دارد؟ من مشکل خاصی ندارم. یعنی وارد انکار پنهان شده است. شاید بتوان اذعان داشت که بیرون آوردن افراد از انکار آشکار بسیار راحت تر از خروج از انکار پنهان است. چرا که وقتی اطالعات صحیحی در رابطه با مشکل خاص با توجه به شواهد در اختیار فرد قرار می یرد خیلی راحت تر می پذیرد چون هنوز مسئولیتی بر دوش او قرار نرفته است. اما به محض اینکه متوجه این امر شود که باید برای تغییر آماده شود سریعا وارد انکار پنهان می شود.
ترنس گورسكی براي اين مسئله مهم می گويد انسانها به 4 دليل مسائل و مشکلات خود را انكار می کنند:
1 -فقدان اطلاعات
* اطلاعات غلط دربارهی مس له و مشکل و راه بهبودی از آن
2 -حالت تدافعی آگاهانه
* آگاه بودن از اینکه چیزی غلط است و اجتناب از رویارویی با این رنج
. 3 -حالت تدافعی ناآگاهانه
* گریز و چشم پوشی از واقعیت به عنوان سپری در برابر درد و کشمکش درونی.
4 -توهم باورهای غلط و عمیقا" ریشه دار، به رغم اینکه نادرستی این باورها کاملا آشکار است.
سطح 1 -انكار به عنوان فقدان اطلاعات
بسیاری از اوقات ما اطلاعات کافی نسبت به مسئله ای نداریم. مثال وقتی به فردی می گوییم تو معتاد هستی و او سریعاً اذعان می دارد که نه. من معتاد نیستم. در اینجا باید از او پرسید تعریف تو از یک آدم معتاد چیست؟
شاید تعریف او این باشد که یک معتاد آدم بی مسئولیتی است که دائم در حال چرت است و یا کسانی که در کنار جوی آب هستند وخانواده ندارند. این فرد معتادهایی را در زندگی دیده است که اکثر اوقات مسئولیت خود و یا خانواده را قبول نمی کنند. این می تواند تعریفی از یک آدم معتاد در ذهن او باشد. ممکن است تعریف او از خودش این باشد که من شغل دارم, کارهایم را خودم انجام می دهم ،خانواده دارم و مثل آدمهای معتاد بی مسئولیت نیستم. در اینجا میبینیم که این فرد تعریف دقیقی از یک فرد معتاد ندارد. بسیاری از اوقات، به صرف اینکه کسی اطلاع دقیقی از مشکل خودنداشته باشد میگوییم فلانی دچار انکار است. و وقتی اطلاعات کاملی در ارتباط با یک فرد معتاد به او بدهیم برداشتهای غلط او تصحیح می شود. حال سؤال این است که آیا این فرد دچار حالت انکار بود؟ نه. این مددجو فقط اطلاع دقیقی از اعتیاد و مشکلات مربوط به آن نداشت. وقتی آن اطلاعات را دریافت کرد، توانست با حقیقت روبرو شود، بی آنکه لازم شود برای حفاظت در برابر رنج دانستن، دست به انکار بزند. بهتر است فرض کنیم که مددجویانی که ظاهراً دچار انکار هستند، در واقع راجع به مشکلات و مسائل مختلف اطلاع دقیقی ندارند. سطح 2 -انكار به عنوان حالت تدافعی آگاهانه در این مرتبه از انکار برخی از افراد با اینکه اطلاعات دقیقی در رابطه با یک مسئله خاص به آنها داده می شود باز هم منکر مشکل می شوند. این مورد همان انکار پنهان است. پذیرفتن یک حقیقت تلخ بسیار سخت و دردآور است و فرد برای فرار از این درد و نپذیرفتن مسئولیت بطور ناخودآگاه سیستم انکار وی فعال می شود. این فرد بلافاصله فکر می کند که خب هنوز مشکل خاصی به وجود نیامده بنابراین می توان به آن فکر نکرد. ترنس گورسکی در این مورد می گوید: "بسیاری از مددجویان بعد از دریافت اطلاعات دقیق درباره ی اعتیاد، باز هم واکنش خوبی نشان نمیدهند. من با مددجوی دیگری کار میکردم که بعد از بازداشت به خاطر رانندگی در حال مستی به ما مراجعه کرده بود. او هم منکر این بود که الکلی باشد و اطلاعات جدا" غلطی از ماهیت بیماری داشت. وقتی اطلاعات دقیقی درباره ی سوء مصرف الکل و بیماری الکلیسم به او دادم، واکنش او چنین بود: “ خب، اينها چه ربطی به من دارد؟ میخواهيد بگوييد من آدم مستی هستم؟”. این مددجو حالتی کاملا تدافعی داشت. معلوم شد آگاهانه از خود دفاع میکند تا از فکر کردن و حرف زدن درباره ی مصرف الکل، سرپیچی کند. این نکته را وقتی متوجه شدم که از او پرسیدم: “ آيا قبلاً فكر نمیکنيد که شايد با داروهای مخدر يا الكل مشكل داريد ؟”. او گفت : “ حتماً دارم، مگر دیگران ندارند؟”. سپس در این باره با من صحبت کرد که هر از چند گاهی به ذهنش میرسد که زیاد نوشیده و اگر آنرا قطع کند بهتر میشود، ولی صحبتهایش را با این جمله به پایان رساند که:“ اما مطمئن هستم که چيز مهمی نيست؛ اگر در ايست پليس،گرفتار نمیشدم اوضاع بر وفق مراد بود!”. این مددجو انکار را به عنوان یک حالت تدافعی آگاهانه یا نیمه آگاهانه تجربه میکرد. او دچار کشمکش درونی در این مورد بود که آیا مشکل مشروبخواری دارد یا نه ؟ بخشی از وجودش میگفت بله، بخش دیگری میگفت نه. او کاملا متوجه هر دو بخش این بگو مگوی درونی بود. صدای قویتر متعلق به آن بخشی بود که میگفت تو الکلی نیستی، اما خودش هشیار بود و میتوانست درباره ی آن بخش دچار تردید نیز حرف بزند. وقتی از او پرسیدم که آیا حاضر است حرف های هر دو بخش دعوا را مورد بررسی قرار دهیم موافقت کرد. میان دو بخش شخصیت اش، گفت و گوی درونی منظمی برقرار کردیم؛ میان آن بخشی که معتقد بود با وجود مشکلات مربوط به مصرف الکل، آدم سالمی است من این بخش را خويشتن معتاد نامیدم ( و بخشی که گمان میکرد مشکلاتی دارد که اگر ترک کند بهتر میشود ) من این بخش را خويشتن سالم نامیدم (. از آنجا که وی از این کشمکش درونی آگاه بود، کار ما بسیار ثمر بخش گردید و او توانست متوجه طرز فکر غیر عاقلانه خود شود. پس موافقت کرد که ضمن نظارت دقیق بر صدای درونی اش که او را از فکر و صحبت درباره ی نوشیدن ، مصرف دارو و مسائل مربوطه باز میدارد، یک تست اعتیاد نیز بگذراند. وقتی این مددجو آگاهانه به کشمکش درونی خود پی برد، توانست اطلاعات مربوط به اعتیاد را که قبلا" گمان میکرد در مورد او صادق نیست، درک نموده و از آن استفاده کند. سطح 3 – انكار به عنوان مكانيسم تدافعی ناخودآگاه در این حالت خیلی راحت تر خواهد بود که ما به سبک و سیاق گذشته راهمان را ادامه دهیم و کاری برای حل مشکل خود نکنیم.این آسانترین راه برای ادامه زندگی است چون هم خود ما و هم دیگران به این روش عادت کرده ایم و حتی فکر کردن درباره تغییر زندگی هم سخت و شکنجه آور است. بنابراین فردی که مدتها با آن طرز فکر که مشکلی وجود ندارد زندگی کرده است انکار جزئی از وجودشان خواهد شد.آنها معتقدند مشکلی وجود ندارد و همه چیز خوب است. متأسفانه کار کردن با این افراد به مراتب سخت تر است. چون همانطور که اشاره شد وقتی فرد همیشه خود را بر حق بداند و مطمئن شود که همیشه می تواند خود و دیگران را مجاب کند که مشکلی وجود ندارد و به قول گورسکی صدای معتاد که میگوید » مشکلی نداری « بر صدای سالمی که میگوید » تو مشكلی داري غلبه کند طبعا بیمار، طرفدار خویشتن معتاد میشوند که میگوید مشكلی ندارم وقتی صدای خویشتن معتاد را بر حق بداند، دست از مبارزه با خود میکشد زیرا فکر میکند که جواب درست را یافته اند و این باور در او رشد میکند که می تواند از پس همه مشکلات برآید. ترنس گورسکی مثال جالبی در این مورد می زند، او می گوید: سالها قبل یک مشاور امریکایی الاصل این سوال را از من پرسید : “تو اگر دو سگ شکاری از یک نژاد و با یک قد و قواره داشته باشی، یکی آبی و دیگری قرمز ، و آنها را داخل یک گودال به جان هم بیندازی، کدام یک برنده میشود؟ وقتی گفتم نمیدانم، خودش جواب داد:“ آن سگی که بيشتر به آن غذا میدهی و بيشتر آن را میپرورانی.” وقتی که مددجویان به عنوان یک عادت خودکار و ناخودآگاه دست به انکار میزنند،مطمئن باشید قبلا" سگ قرمز اعتياد را غذا داده و پرورانده اند، در حالی که سگ آبی بهبودی را گرسنه نگه داشته اند. سطح 4 -انكار به عنوان توهم در این مرتبه از انکار متأسفانه فرد دچار نوعی توهم می شود و به این باور می رسد که هر چیزی به همان صورت که واقعیت یافته غلط نیست. فرد با این باور که آن چیزی که انجام می دهد کاملا درست است نسبت به هرگونه مشاوره و پذیرش مشکل خود مقاومت نشان می دهد. چنانکه به گفته گورسکی به صورت توهم درآمده و بخشی از اختلال شخصیتی یا ذهنی آنها درمی آید. شاید بتوان این مسئله را به برخی سنتها نیز پیوند داد مثال وقتی یک رفتار مرتب تکرار شود حتی اگر نادرست باشد ممکن است پس از مدتی به صورت یک هنجار درآید.در اینجا هم توهم باوری اشتباه است که با وجود شواهد قانع کننده درباره ی نادرست بودنش، محکم به آن پایبندیم. وقتی فرد دچار توهم شده باشد، همه باورها و برداشتهای دیگر را در راستای توهمش تصحیح میکند. ترنس گورسکی به مثالی اشاره می کند: "روزگاری یک روانکاو با کمک توهم جالبی بیمار خود را درمان کرده بود؛ بیمار گمان میکرد که مرده است؛ دکتر فقط یک روزنه در دستگاه توهمی او پیدا کرد. بیمار سخت معتقد بود که » بدن مردهها خونریزی ندارد«؛ دکتر برای شکستن توهمات بیمار، انگشت او را با سوزنی سوراخ کرد و قطرهی بزرگی از خون بیرون زد. وقتی نگاه مرد بیمار به انگشت خونی افتاد ،مثل مرده رنگش پرید؛ به لرزه افتاد و گفت :“ واي خداي من، مردهها هم خونريزي دارند.”. در این مرتبه از انکار به نظر می آید ما ناچاریم تا از روش دارو درمانی برای افراد کمک بگیریم. در هر صورت ما برای کمک به افرادی که در حالت انکار بسر می برند نیاز داریم تا مراتب انکار را شناسایی کرده و متناسب با هر مرتبه از انکار روشهای خاص را انتخاب کنیم. فوايد و معايب انكار شاید با دیدن این تیتر متعجب شویم که انکار کردن که فرار از درد و نپذیرفتن مس ولیت و پیدا کردن راهکاری برای آن است پس فایده آن چیست؟ در جواب می توان گفت هیچ چیزی در این جهان صد در صد مضر یا مفید نیست. انکار نیز از این مبحث جدا نیست. تصور کنید که بر اثر تصادفی فردی که در ماشین است دچار شکستگی پا شده اما با وجود همه دردی که دارد با زحمت زیاد سریع خود را از ماشین بیرون میاندازد تا دچار اتفاقات بدتری نشود و به اصطالح خود را نجات دهد و پس از بیرون آمدن, درد پای خود را احساس میکند. یا فردی که عزیز خود را از دست داده و بدون فوت وقت در تدارک مراسم برای متوفی است و بعد از اتمام مراسم تازه به یاد می آورد که عزیزی را از دست داده و آن هنگام شروع به عزاداری و گریه و مویه می کند. در مثال اول میبینیم که فرد درد پای شکسته خود را کامال فراموش یا به نوعی انکار می کند. چون اگر همان زمان, درد خود را احساس میکرد دیگر کاری برای نجات خود انجام نمی داد. در مثال دوم نیز اگر فرد عزادار در آن زمان میخواست به غم و اندوه بپردازد جنازه همچنان بر روی زمین باقی می ماند! بنابراین فایدهی اصلی انکار این است که به مردم کمک میکند تا با دردهای طاقتفرسا و مشکالت غیر قابل تحمل مقابله کنند و در این مواقع سیستم انکار بطور ناخودآگاه این امید را در اختیار فرد قرار میدهد تا به ادامه حیات بپردازد. اما مهمترین انکار که تاکنون به آن اشاره کردیم نیز این است که افراد همچنان مشکل خود را نمیبینند و هیچ قدمی برای اصالح وضع موجود برنمیدارند. پادزهر انكار، پذيرش و حل مشكل است خوشبختانه، دوپادزهر برای انکار وجود دارد: پذیرش مشکل و حل مشکل. اولين پادزهر انكار، پذيرش بی سر و صداي حقيقت است. اگر آهسته آهسته با مشکل روبرو شویم و به حقیقت آنچه که هست اقرار کنیم و بپذیریم که این حقیقت در جریان است، آنگاه میتوانیم راهی برای تغییر وضع پیدا کنیم. پذیرش مسالمت آمیز حقیقت به افزایش توانایی برای تمرکز بر احساسات، در مواقعی که درباره ی مشکلات جدی فکر کرده یا حرف میزنیم, منجر میشود. این یعنی همان رویارویی و تایید حقیقت؛ هر چند که آنرا دوست نداشته باشیم. چه خود باعث پيدايش مشكل شده باشيم چه نباشيم، اکنون ديگر مسئول حل آن هستيم. توجه داشته باشید که ممکن است فرد، خود عامل پیدایش مشکل بوده یا نبوده باشد. اعتیاد نیز مانند بسیاری از بیماریها و اختلالات جدی، علل متعدد و پیچیدهای دارد. بعضی از این علل به دست خود مددجویان بوده و بعضی دیگر نبوده است. نکتهی مهم این است: چه خودتان باعث پيدايش مشكل شده باشيد و چه نباشيد. اکنون ديگر بر دوش خودتان است. شما خود صاحب مشکل هستید و مشکل فقط و فقط از آن شماست. بخواهید یا نخواهید خود باید عهدهدار آن شوید. در حقیقت برای حل نکردن مشکل حق انتخاب ندارید؛ تنها انتخاب شما این است که یا به طور موثر به حل مشکل بپردازید یا به طور سرسری. مدیریت موثر هر مشکلی مستلزم آن است که بدانید مشکل چیست. به عبارت دیگر، باید توان شناخت و مدیریت انکار را داشته باشید. بنابراین، همهی ما در یادگیری نحوهی مديريت انكار مسئولیم تا پس از آن بتوانیم نارسایی کار خود را متوجه شویم و برای رفع آن طرح موثری تدارک ببینیم. دومین پادزهر انکار، حل مشکل است. وقتی افراد به مشکلات خود پی برده و آنرا پذیرفتند، الزم است تا استفاده ی موثر از راهکارهای حل مشکل را بیاموزند. در اینجا، فرایند روشمند شش مرحلهای را شرح میدهیم. اگر مددجویان به مشکل خود پی برده و آنرا آنگونه که هست پذیرفته اند میتوانید از این فرایند استفاده کنید: 1 .شناسايی مشكل: مشخص کنید مشکل مورد نظر چیست. 2 .شفاف سازي مشكل : مشکل را تعریف نموده و افکار، احساسات، فشارها و رفتارهایی که مشکل را بدتر میکنند تشخیص دهید. 3 .راه حلهاي ديگر را نيز معين کنيد : تا آنجا که میتوانید به تمام راههای حل مشکل فکر کنید . 4 .پيامدهاي منطقی هر راه حل را معلوم کنيد: برای خود مجسم کنید که که فرضا" یکی از راه حلها را امتحان کرده اید؛ اکنون از خود این سه سئوال را بپرسید: اگر بخواهم با این راه حل مشکل را حل کنم: 1 )بهترین اتفاقی که ممکن است پیش آید چیست؟ 2 ) بدترین اتفاق ممکن چیست ؟ 3 )بیشترین احتمالی که ممکن است اتفاق بیافتد کدام است؟ ترسیم پیامد منطقی هر یک از راهها مستلزم آن است که » قبل از عملی کردن آن درباره اش فكر شود. 5 .تصميم : یکی از راهحلها را که گمان میکنید به کارتان میآید انتخاب کنید. تصمیم بگیرید که میخواهید چکار کنید. 6 .عمل : تصمیمتان را عملی سازید. این گفته را به یاد داشته باشید: » اگر چيزي تغيير نكند، هيچ تغييري ايجاد نخواهد شد، آرام تغيير دهيد، ولی به هر حال تغيير بايد ايجاد شود. وقتی مشکل را شناختید و برنامه ی مؤثری برای حل مشکل تدوین کردید، دیگر نیازی به انکار نیست. 1 -انكار وقتی میتواند شناسايی شود که فعال شده باشد افراد آنگاه میتوانند نحوه ی شناسایی انکار را بیاموزند که فعال شده باشد. مردم میتوانند به آنچه به دیگران میگویند یا آنچه که انجام میدهند؛ به فشار جسمی فزاینده، خشم یا ترس ناگهانی و به خودخوری که معموال" در ذهن آغاز میشود پی ببرند. بسیاری از افراد با مدلسازی نقش والدین خود، نحوهی انکار خود را باز شناخته و مدیریت میکنند . هرگز کسی به آنان نگفته است که میخواهم نحوه ی شناسايی و مديريت انكار را براي مواجهه با موقعيت حقيقی به تو ياد دهم فقط خودشانند که رفتار والدینشان را مشاهده و تقلید میکنند. متاسفانه، بسیاری افراد، از دل خانوادههای بیبند و باری برخاستهاند که والدینشان به صورت عادت برای مقابله با مشکل به انكار متوسل میشوند و اصلا به ذهنشان خطور نکرده است که اینکار غلط باشد. آدمهایی که از این گونه خانواده ها برخاسته اند، از والدینشان می آموزند که واقعیت را انکار کنند. به جای آموختن طریقه ی شناسایی و مدیریت انکار برای رسیدن به حقیقت، یاد گرفتهاند که با استفاده از الگوهای پیچیدهی انکار به عنوان راههای خودکار و ناخودآگاه ، استاد خود فریبی شوند. 4 -میتوان انكار را شناخت و اداره کرد اگر انکار شناسایی شود، میتوان آنرا اداره کرد. استفاده از انکار یک عادت است. برای شناخت و مدیریت انکار نیز میتوان از اصول تغییر عادات استفاده کرد. نه تنها میتوان نحوهی مدیریت آنرا یاد گرفت، بلکه حتما" باید یاد بگیریم که آنرا هر چه بهتر مدیریت کنیم، به ویژه اگر اختلال یا بیماریهای ادواری – حیاتی داریم که میتواند زندگی ما را تباه سازد. 5 -اگر صادقانه و مسئولانه با مشكلات مواجه شويم، حل شدنی اند اگر به حقیقت آنچه میگذرد پی ببریم، میتوان اکثر مشکلات را حل کرد. حتی در مورد آنهایی که نمیتوان حل کرد، بهتر میتوان آنها را مدیریت کرد. یکی از اهداف مهم مدیریت انکار آن است که به مردم بیاموزد چگونه صادقانه با حقیقت آنچه که اشتباه است مواجه شوند تا بتوانند نحوه ی مدیریت موثرتر مشکلاتشان را یاد بگیرند.