انکار مشکلی جدی است که میتواند باعث بازگشت به اعتیاد شود.
تصور کنید سعید یک کارمند است و قرار است هر روز ساعت 3١:٨ صبح باید کارت بزند.
آلارم ساعت خود را برای 7 صبح تنظیم کرده است.ساعت زنگ می زند و او بیدار می شود اما به خود می گوید ده دقیقه دیگر بیدار می شوم.وقتی چشم باز می کند میبیند ساعت یک ربع به ٨ است.با عجله از رختخواب خارج شده و به سرعت خود را آماده رفتن می کند. سوار ماشینش می شود اما در راه تصادفی رخ داده و ترافیک شدیدی به وجود آمده و در همین حین دختر گلفروشی به او اصرار می کند از او گل بخرد.
سعید ساعت 9 به محل کار خود می رسد. وقتی رئیسش از او می پرسد چرا دیر آمده؟ شروع میکند به توضیح دادن اینکه ترافیک شدیدی بر اثر یک تصادف به وجود آمده بود و برای همین دیر رسیدم.
او عین واقعیت را بیان کرده است. اما آیا واقعیت دیگری هم پشت پرده وجود دارد!
شاید اگر در طول ماه یا حتی هفته این امر یک بار صورت می گرفت جواب سعید قانع کننده باشد اما اگر اکثر روزهای هفته این امر اتفاق بیفتد مس له چیز دیگری است.
بگذارید مثال دیگری را مطرح کنیم:
محسن فردی است که همه چه در محیط خانه و چه در محل کار او را فردی منظم ,مهربان و مسئولیت پذیر می دانند. مدتی بود که محسن به مصرف مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود. بعد از مدتی او نمی توانست مسئولیت های روزانه خود را همچون گذشته انجام دهد. اکثر مواقع کسل و بی حوصله بود, زود عصبانی میشد و کارهای خود را نیمه تمام می گذاشت.رنگ چهره او پریده شده بود و خیلی از مواقع چشمهایش سرخ بود.
چند نفر که او را از قبل می شناختند به او میگفتند که محسن رنگ و روت چرا پریده؟ چرا عصبانی میشی؟ چرا به موقع نمیای؟چرا بی حوصله هستی؟
و محسن در جواب آنها خیلی سریع و بدون فکر کردن میگوید: خواب موندم...یا مگه مردم اعصاب برای آدم میذارن؟....یا مشکلات زندگی به آدم فشار میاره....و......
تمام این اتفاقات در زندگی محسن رخ داده....گرانی،وضعیت اقتصادی بد، شکایت همسر از بی پولی، و هزار اتفاق دیگر که ممکن است
در زندگی محسن وجود داشته باشد.اما آیا واقعا دردسر اصلی محسن اینگونه مسائل است؟
همگی ما در زندگی روزانه خود بارها این اتفاقات را تجربه کرده ایم. و بارها مسائلی که در زندگی مان اتفاق افتاده است بزرگ یا کوچک کرده و برای دیگران بازگو کرده ایم .
در دو مثال فوق و مثال هایی از این نوع, ما با واژه ای به نام انکار مواجه می شویم. ترنس گورسکی انکار را اینگونه تعریف می کند:
انكار: "ميل به فرار از درد ناشی از پی بردن به وجود مشكالت جدی و اجتناب از مسئوليت و حل آنها است."
این تعریف سه قسمت اساسی از زندگی ما را دربرمی گیرد:
1 -وجود یک مشکل در زندگی
2 -فرار از مسئولیت پذیری در قسمتی از زندگی
3 -اجتناب از یافتن راه حل برای مشکل موجود
تقریبا تمام انسان ها برای اینکه با مشکل غیرقابل تحمل خود در زندگی مواجه نشوند دست به انکار آن می زنند. این یک نوع مکانیزم دفاعی و طبیعی در ما است. در حقیقت هر وقت ناچار باشیم با مشکلی دردناک یا غیر قابل تحمل مواجه شویم، ذهنمان برنامه ای دفاعی را فعال میکند تا ما را از فکر کردن و صحبت کردن درباه ی آن حفاظت کند. وقتی از فکر و صحبت درباره ی مشکل خودداری کنیم، درد موقتاً از ما دور میشود.
همه ما سالها به روش زندگی خود عادت کرده ایم و احساس میکنیم این روش تا ابد جوابگوی زندگی ما است و حاضر به تجربه روش جدیدی نیستیم. در حقیقت نوعی ترس از تغییر در وجودمان رخنه میکند.
در مثال هایی که به آن اشاره کردیم :
سعید در طول مشاوره با درمانگر خود اذعان داشته بود که خواب صبحگاهی برایش بسیار لذت بخش است و به سختی میتواند از آن دل بکند. هنگامی که درمانگر به او گفت که آیا شما فردی لذت جو هستید. سعید عصبانی شد و سریعا گفت خیر. من فرد لذتجویی نیستم. تنبل هم نیستم.
اگر بخواهیم عکس العمل سعید را بررسی کنیم به این موضوع می رسیم که او از اینکه به عنوان فردی لذت جو و تنبل در اذهان خود و دیگران معرفی شود بیزار است و از آنجا که در تمام عمرش خود را فردی مسئولیت پذیر معرفی کرده که برای خودش هم به صورت یک باور درآمده, برایش پذیرفتن این حقیقت تلخ سخت و طاقت فرساست. به همین جهت ذهن او بلالفاصله برای فرار از این درد وحشتناک راه حلی دفاعی به عنوان انکار برنامه ریزی میکند تا درد موقتا از او دور شود. و از آنجا که سعید با این نوع زندگی و باور بزرگ شده حاضر نیست این مشکل را پذیرفته، مسئولیت آنرا قبول کرده و به دنبال راه حلی برای خروج از این مشکل باشد.
در مثال دوم محسن هم در مقابل حرف درمانگر یا هر شخص دیگری مبنی بر اعتیاد وی بدون تفکر عکس العمل نشان داده و سریع می گوید نه من معتاد نیستم. چون اگر این مشکل را بپذیرد باید عواقب آن که دنبال راهی برای ترک اعتیاد و کمپ ترک اعتیاد است را نیز بپذیرد. این کار بسیار سخت تر از مصرف و به نوعی ادامه روش زندگی به سبک و سیاق گذشته است.
شاید بتوان اذعان داشت که از آنجا که انسانها افرادی نیازمند هستند راه هایی برای پاسخ به نیازهای خود در طول زندگی به دست آورده اند.این پاسخ ها ممکن است بر اساس باورهایی باشد که در ذهن ما جای گرفته و در طول زمان تقویت شده و جایگزین کردن آن با روش ها و باورهای دیگر بسیار سخت است.